شعر از: حسن صادقی (طاهر)
هنوز هم سنگ می اید به سمت ان رسول مهربانی ها
به پیشانی قرانُ و
به سوی قبله دلها.
عجب مظلوم هستی بین امت، ای رسول الله
که در شهرخودت
بوسیدن قبر تو شرک است.
فراموشش شده سالی که او امد
عرب در ظلمت شرجی ، در ان شبه جزیره
زمین چون کوزه ای خالی ودر بسته.
زمین تاریکُ و خالی بود از احساس.
محمد(ص) خون دلهاخورد تا ادم شود،انسان
زمین روشن شد و نور وجودش همچنان باقیست
همه مدیون او اما
مزد این رسالت را نمیخواهد
مودت - اهل بیت - قران وعترت
چه اشنا واژگانی بین این مردم
ومیدانست تنها میشوند انها.
همان در ابتدا مظلوم شَهرَت شد ، علی(ع)
دیوار و در.... ، زهرا(س)
و قبر هردو شان مخفی
حسن(ع) در پیش قبرتو نباید دفن میشد او
در میان تیر باران مسلمانها
حسین و زینب و عباس و کلٌ یومَ عاشورا
تمام14معصوم
شهادت - زهر - زندانی ، حکایت همچنان باقیست
عجب مزد رسالت میدهند اینها
...هنوز هم سنگ میاید به سمت ان رسول مهربانی ها...
هنوز هم زینب کبرا اسیر مردم شام است
حرم دارد
ولی زخمی شده از ترکش ابنِ زیادِ روزگارِِِ بی بصیرتها
هنوزم کشته میگردد، عزاداران عاشورا
به جرم شیعه بودن، در میان شهر قاری ها
هنوزم دور کعبه پر ز بت های جهالت هست
سعود و داعش و وهاب
جهالت های نو
همه جاندار وُ از بر ایه فرقان
دوباره بر سر نیزه شده قران
مباح است خون شیعه ، بین این کفتارهای عصر سرگردان
بیا ای بت شکن ، تاریخ ساز ، ای معنی قران
...بیا ای منجی ایام تنهایی...
که اینجا شیعیان ، در کشور پاکی ، خونها داده اند
شهیدانی نثار انقلاب عشق
همه از جنس عاشورا
هزاران اربعین دنبالهء راه تو می اییم
پیاده
با دعای عهد و با ندبه .
کمک کن ما به عهد و راه خود ثابت قدم باشیم.....ای اقا......